رابطه عاشقانه ابی در فراموشی فرو رفته است و تنها کسی که برای آسایش یک دوست عزیز آمده است مادر فرزندخوانده او است. این دختر دختری خنده دار را سرگرم کرد و نویدبخش تغییرات سریع در زندگی او ، ظهور مرزهای جدید بود. این شیطان را خیلی جابجا کرد ، او با شور و اشتیاق لب های ناپدری را به سمت دهانش دنبال کرد ، همه لب های گیلاس را لیسید و زبانش را تقریباً درون گلویش لیس زد. "این یک چیز بد است. شما نمی توانید این کار را انجام دهید. آنها ما را نمی فهمند!" - این زن در اعتراض فریاد زد ، اما نامادری او بین کلماتی که شنیده و از طریق حجاب صحبت می کند ، قائل نبود. آنها بیان یک ذات لزبین را در مشاهده فیلم سکس خارجی خود احساس کردند و ناگهان همه چیز معنای خود را از دست داد و به نظر می رسید جنس فوق العاده فانتوم است که غیرممکن بود. ابی سرانجام با دیدن سینه های مادر سبز ، سر خود را از دست داد ، اما نامادری او هنگامی که به دست یک زن جوان پرشور افتاد ، فراموش کرد.